سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی

شاعر : اسماعیل شبرنگ
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن
قالب شعر : مثنوی

در آن غروب آخرین، حماسه شد، سرود شد           شهادتین بر لبش، هر آنچه گفته بود شد

چه گوش‌ها که تیز شد، به انتظار پاسخش           چه کرد هُرم شعله‌ها، در آن سپیده با رُخَش


قرار ماندنش نبود و سخت بی‌قرار بود           که در غلاف صبر و اشک و آه، ذوالفقار بود

چه بی‌خبر، چه ناگهان، چه بی‌صدا، چه بی‌امان           چه کرد خون پاک او، در آن زمین، در آن زمان

کمال معـرفـت فـنا، فـنـای در مسـیر او           که حکم عـشق گفته مَن عَـشِقـتُهُ قَـتـَـلتُهُ

خطاب می‌کنم تو را، مخاطب شهید من           در این جهان بی‌کسی، تویی فقط امید من

مجاهـدت مسـیر تو، مـقـاومت مـرام تو           تو حاج قاسمی و شد، شهید قدس نام تو

لطیفِ واژۀ تنت، چو لاله واژگون چرا؟           حروف تن مقطّعه، میان خاک و خون چرا؟

نگاه کن نگاه کن، به جوش من، خروش من           علَم نخورد بر زمین، یل علَم به دوش من

در آخرین نفس چه شد، که سوخت زخم حنجرت؟!           نشست تیر حرمله، یکی یکی به پیکرت

سرم فدای آن سری، که از قفا بریده شد           فـدای آن تـنی که بین نـیـزه‌زار دیده شد

به پیش چشم خواهری، سکوتِ خنجری شکست           سری به روی نیزه‌ها، حرم به خاک و خون نشست

علَم که خورد بر زمین، تمام خیمه غصب شد           تن شریف بی‌سری، نصیب سُمّ اسب شد

چه کرد شمر بی‌حیا، به پیش چشم شاهدین           چه زخم‌ها که از سنان، نخورد قلب شاهِ دین

به اشک چشم گفته‌ام، که ای رفیق دائمی           مکن دریغ چون که تو، نثار حاج قاسِمی

نقد و بررسی